لبخند خدا به قلم مینا نصیری
گاهی در تاریکی و ظلمات، تنها کورسوی امیدی میتواند، از قعر ناامیدی به اوج امیدواری برساندمان و لبخند خدا را بدرقهی راهمان کند.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ دقیقه
رستا
۱۶ ساله 20کوتاه مختصر و مفید به نظرم قشنگ بود ولی یه سوال بچه ی نوزاد چجور داشت لواشک می خورد؟ و اینکه اصلا لواشک از کجا آورده بود؟
۸ ماه پیشکیارش
10راستش یکم نامفهوم بود و با اینکه سعی داشت انید بازگشت به زندگی رو نشون بده اما خیلی ساده بود و مثل بازگشت به زندگی بود که توی هر فیلم ساده ای می بینیم.
۹ ماه پیشخیلی رمان کوتاه بود
04خوشم نیومد
۱۰ ماه پیشBlue sky
30عالیه پیشنهاد می کنم حتما بخوانید. با اینکه زیاد مطالعه دارم این داستان درعین حال که کاملا متفاوت با آنچه تاکنون خوانده بودم واقعا عالیه . متشکرم
۱ سال پیشزینب
00اصلا رمان نبود مثل به داستان بود
۱ سال پیش...
10هیچی نفهمیدم این دیگه چی بود!
۱ سال پیش....
00مگ نه اینکه اون مادر و دختر روح بودن و از در رد شدن پس چطور روی لوله نشسته بود و باعث شد به مرگ نزدیک بشه و با بلند شدنش دوباره برگشت؟؟؟
۱ سال پیش.
30اصلا نفهمیدم چی شد
۱ سال پیش...
00این واقعا چی بود طرف تصادف کرده بعدش تو کما بوده اینا چیه اصلا دیگه شما چیزی ننویس خیلی مسخره بود فقط بخاطر نام خدا چیزی بدتر نمیگم
۱ سال پیش۲۸ساله از خوی
30نویسنده ی محترم دیگه محترم دیگه وقت خودتو بیخودی بااین مزخرفات هدر نده
۱ سال پیشغضنفر
۹۹ ساله 30بد:| و بی سر و ته
۲ سال پیشیک دانشجو
30من که نفهمیدم...هرچی فکر کردم نفهمیدم معنیش رو...
۲ سال پیشزهرا
۲۱ ساله 30من ک نفهمیدم چی شد اگه کسی فهمید به ماهم بگه
۲ سال پیشدختر عاشق
37خوشگل بود. بسیار آموزنده
۲ سال پیش
B
20اصن خوب نبود..معلوم نبود چی ب چیه و اصلا نفهمیدم چی شد.