عشق وحشي به قلم حلما
رمان عشق وحشی درمورد دختری ایرانی به اسم هوراست که پلیسه و به دلایلی به خارج از کشور
سفر کرده و با خانواده واتسون توی یه خونه در پاریس زندگی نیکنه. هورا که سرهنگ بوده،با پرونده ای مواجه میشه و …
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۵ ساعت و ۳۱ دقیقه
-اطاعت قربان.
بلندشدم و پرونده رو از سرهنگ گرفتم.
ادامه دارد:):)
خوب دوستان گلم...اينم از عکس هلن..که عکس کاورمه...تو پست بعدي عکس هيراد رو براتون ميزارم......اميدوارم خوشتون بياد....اگه خوشتون اومد بگيد تا شب ادمشو بزارم...
لايک و نطر فراموش نشه هااااا.....
.
.
.
.
.....
خوب...لازم به ذکر که يه موضوعي رو من برا تون روشن کنم...الان شايد با خودتون بگيد اگه من پليسم پس چطور خوانندگي ميکنم؟؟؟هااا.اورين..سوال خوبي پرسيديد...بايد بگم که من تو سن 16 سالگي به جاي يکي از دوستام که مريض بود مجبور شدم سرود بخونم....اونم تنهايي.بقيه اعضاي گروه فقط يه جاهاي همراهي ميکردن....هيچوقت يادم نميره که من باعث شدم تو کشور،مدرسه مون مقام اول رو بياره به خاطر صداي محشري که داشتم((-بسه ...بسه..نوشابه هات زيادي شد بده چند تاشون رو من بگيرم...-باز تو اومدي؟؟باز تو اومدي؟؟شد يه بار من از خودم تعريف کنم تو نپري وسط حرفم؟؟؟ها؟؟؟-ها و کوفت....ها و درد...اگه من نباشم پس کي با تو هي کل کل کنه؟؟؟هوم؟؟؟-به هر حال وجي جون(وجدان درونم رو ميگم) يه امروز رو بزار من براي دوستداران عزيزم...-باشه...باشه....خوب بگو
-ميدونستي خيلي...هستي؟؟چرا هي ميپري وسط حرفم؟؟تو...-يه لحظه.......من کي پريدم وسط حرفت؟؟؟؟؟؟؟-الان...-نعععع.-ارهههههه.
-خيلي خوب بابا اصلا من رفتم...ايششششش-شرت کم بفرما)) هر ماه تو مسابقات بين مدارس شرکت ميکردم و هميشه هم مقام اول يا دوم رو کسب ميکردم....((چقدر بيکار بودي تو))
تو همون سن 16 سالگي به پيشنهاد هيراد تست خوانندگي دادم و الان يکي از معروف ترين خواننده هاي پاريسم.
هاا.سوال دوم.که چطور من با اين که معروفم ماموريت ميرم درسته؟؟؟
اورين..واي که شما چقدر باهوشيد.من در اصل يه پليس مخفي ام که فقط سرهنگ و هيراد و جان از وجود من خبر دارن....تو هر ماموريتي که ميرفتم تغيير چهره ميدادم طوري که حتي خودمم رو نميشناختم.....والا ...
الانم که همچي رو براتون توضيح دادم.پس فضولي موقوف
رسيدم خونه.سريع پريدم تو اتاقم و شروع کردم به خوندن پرونده.
نام:کيارش
نام خانوادگي:صنعتي
سن:46
سمت:ريس بزرگرتين باند قاچاق انسان و مواد مخدر همچنين ترور شخصيت هاي مهم جهان به خصوص ايران و پاريس....
به عکس کيارش خيره شدم.....درست حدس زدم...اونم يه....يه....
هه...پس کيارشم يه خون اشامه...ولي چرا تا حالا کسي جلوشو نگرفته؟؟؟؟اين واقعا شرم اوره...
با اخم داشتم پرونده رو ميخوندم...هرلحظه هم به عصبانيتم اضافه ميشد....يعني چي از 30 تا دختر فقط25 تاشونو از مرز رد ميکنن؟؟؟پس اون پنج تاي ديگه کجا ميرن؟؟؟
پرونده رو توي دستم مچاله کردم..اعصابم خيلي داغون بود.....چند تا نفس عميق کشيدم تا به خودم مسلط بشم....بعد از خوندن پرونده سريع پريدم تو باغ و همشونو اتيش زدم...
. . .
به ساعت مچيم نگاهي انداختم...براي آخرين بار..
براي آخرين بار به برج ايفل معروف پاريس خيره شدم...هرچند شايد دوباره برگردم...ولي معلوم نيست...به سمت ماشين هيراد به راه افتادم...سه روزه که هنوز منتظرم تا سرهنگ بهم بگه کي بايد حرکت کنم...اونم کجا؟؟؟
به زادگاه اصليم...يعني ...ايران....
با حرص نشستم تو ماشين
-هيراد ميشه بگي ماشينمو چي کار کردي؟؟؟؟ها؟؟؟
با خنده گفت
-واي دختر تو چرا اينقدر عجولي....خيلي خوب...وايسا...تا بهت بگم. ماشينتو فرستادم....فرستادمم...
-کجا. فرستادي؟؟؟؟
-ماشينتو فرستادم ايران....
هپين جوري گيج و متعجب به هيراد خيره شدم...گفت کجا فرستاده؟؟؟ايران؟؟؟
کم کم چشام گرد شد و خنده مهمون لب هام...
-آخ جوووووووووووووووووووووونننن.جوووووننممممممي جونننن.واي هيراد خيلي گلي....
پريدم بغلش و يه ماچ گنده از لپش گرفتم..
-بسه..بسه...اه...اه..ببين چقدر تف ماليم کرد..اه..اه...
-خيلي هم دلت بخواد...
-معلومه که ميخواد....بيا اينوري رو هم ماچ کن.بعد اون يکي لپشو رو گرفت به سمتم وگفت زود تند و سريع يه ماچ گنده ازش بکن..
منم با خنده اون يکي لپش رو هم ماچ کردم.
************
ساعت تقريبا ده شب بود و من ساعت يک و نيم شب پرواز داشتم به سمت ايران...
به خانواده م نگاه کردم....نميدونم ولي دلم خيلي شور ميزد...جان اومد بغلم کرد و در گوشم گفت
-دخترم...ميدونم داري به چي فکر ميکني....ولي...اگه نميخواي به خانواده اصليت صدمه اي بزني به نفعته از شون دوري کني...
-اما....
-اما و اگر نداريم....همين که گفتم...حق نداري به خانوادت نزديک بشي....
سرم رو انداختم پايين..حق با جان بود...من هنوز خطرناک بودم...و معلوم نبود ايا امکان داره که بهشون اسيب برسونم يا نه...
با حالي گرفته از همشون خدافظي کردم و رفتم نشستم تو ماشين تا هيراد بياد برسونم فرودگاه....
هيراد هم اومد نشست تو ماشين و يه کليد گرفت سمتم...با تعجب بهش خيره شدم...
-اين کليد ويلايه که قراره توش زندگي کني..
-واييي مرسي...
-خواهش ميکنم...
کليد رو گرفتم و گذاشتم تو کوله پشتيم.براي بار هزارم شالم رو درست کردم...اوففففففففف.....بعد دوازده سال دوباره دارم بايد حجابم رو رعايت کنم و اين خيلي بده....
رسيديم فرودگاه...سرم رو تو يقم فرو کردم چون اصلا حوصله طرفدار ها رو نداشتم...ولي مثل اين که شانس باهام يار نبود چون متوجه من شدن و به سمتم اومدن....اي بابا....من حوصله خودمم ندارم...به هزار بدختي
ستایش
00من ۲۶ سالمه اقدر زحمت کشیدم شدم سروان بعد این ۲۴ سالشه سرهنگه تازه ۱۲ ساله ایرانه بعد چطور رفته دانشگاه افسری اسکلا
۲ ماه پیشعاطفه
۳۲ ساله 00برای رِنج سنی خاصی جالب هست و همه جذبش نمیشن من خوشم نیومد
۷ ماه پیشsajedeh
۱۵ ساله 00رمان خوبی بود
۱۰ ماه پیشفاتخه
50میگه من وقتی خون ببینم غیر قابل کنترل میشم ولی تا حالا به یه انسان حمله نکردم چون عطش ندارم(!)بعد اون از ۱۲ سالگی تو خارج بوده چجوری رفته دانشگاه افسری تا اونجایی که من میدونم این سرهنگ ایرانه(!!!)
۲ سال پیشفاخته
51چجوری یه دختر ۲۴ ساله سرهنگه؟وقتی سرهنگه چجوری یه خواننده معروفه؟ انقدر کلیشه ای پولدارن.انقدر کلیشه ای خوشگل کودوم خون اشامی موهاش نقره ایه؟تازه جالبیش اینه من هنوز فصل اولم تموم نکردم کاملا غیرحرفه
۲ سال پیشمحدثه
۱۵ ساله 30واقعا دوست داشتم و برام جذاب بود چون هم به گرگینه و خون آشام و برقیه موجوداتی که هست اعتقاد دارم که وجود دان و توی جای جای این دنیا شاید دارن زندگی میکنن خلاصه که واقعا دوسشون دارم و نویسندم عالی نوشت
۲ سال پیشلیا
20عالی بود! فقط ی سوال این رمان فصل 3 داره یا تموم شد؟!
۲ سال پیشآنیا
۱۴ ساله 20خیلییی خفن بود من که هزار بار خوندمش دمت گرم حلما جون
۲ سال پیشنورا
۱۳ ساله 22خیلی خفن بود من بیشتر از 20بارخوندمش الانم میخام دوبار بخونمش خیلی خیلی ممنون از نویسنده غزیز😘
۳ سال پیشفاطمه
۱۴ ساله 10به نظر من خیلی طولانی بود ولی خوب هرکس نظری داره من نمیگم بده خوبه قشنگه
۲ سال پیشمارال
00عالی بود ولییییی جلد دومش لولو خوردش🙁🥺😂😂🍒
۲ سال پیشmi mi
۱۷ ساله 138این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
یوکی
31بنظرم رمان واقن تاثیر گذاری بود و عالی پیشنهاد میکنم بخونین حتمن ژانرشم اجتماعی هس
۲ سال پیشهستی
۱۲ ساله 00عالی حلما جونم همین جوری ادامه بده خیلی خوب بود من از رمان هایی که کشش میدن بدم میاد اما این رمان محشر بود و من اصلا نفهمیدم کی تموم شد دست مریزاد داری دختر 👏👏😘😘
۲ سال پیشزینب
۱۴ ساله 10خوب بود
۳ سال پیشیکتا
18خیلی لوسه😐منظورم کلیه،تازه وسطاشم از طرز نوشتنش که خوشم نیومد حالا ببینیم اخرش چی میشه
۳ سال پیش
میدانی فریه چیست ؟ همان دروغی که من تقاص اش را دادم . من پینوکیو ساده ایی بودم که در شهر احمق ها دست و پنجه نرم میکردم امید به ادم شدن داشت . زندگی من همان نمایش خیمه شب بازی در شهر احمق ها بود که توسط روباه مکار و گربه نره به این نمایش برده شدم. اما پری مهربان داستان من شباهنگی بود که سعی در خاموش کردن روشنایی اش داشتم ، درخشان تر از قبل درخشید . نجاتم داد . حیات من فریه پینوکیوست.
راه های دانلود اپلیکیشن
ژانر ها بیش از 35 ژانر مختلف
اسفند
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
بهمن
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
دی
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آذر
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آبان
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
هانا
۱۵ ساله 00عالیه خیلی وقت بود که دنبال همچین رمانی بودم ولی خیلی پارازیت داشت مخصوصا اون ادامه دارده خیلی رو مخ بود