گاهی دوست داری بنشینی و ساعت‌ها به فنجانِ قهوا‌ت خیره شوی؛ بدونِ اینکه حتی جرعه‌ای بنوشی. اما داستان، درست زمانی آغاز می‌شود که بالاخره تصمیم‌ات را می‌گیری؛ تمامِ جرئتت را جمع می‌کنی، لیوان را بالا می‌آوری و جرعه‌ای می‌نوشی. تلخ است؛ ولی انگار قرار نیست عبرت شود. چون دقیقاً فردا، دوباره سرِ همین میز نشستی و دوباره همین کار را تکرار کردی! قصه‌ی محیا هم همین است؛ "عادت". آیا بالاخره روزی می‌رسد که از سد عادت عبور کند؟
کسی چه می‌داند؛ شاید روزمرگی صدها بار بهتر از این باشد که زندگی‌ات، یک شبه از این رو به آن رو شود.


27
2,719 تعداد بازدید
14 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱ ساعت و ۲۷ دقیقه


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مرادخانی

    00

    خوب بود

    ۲ روز پیش
  • مینو

    00

    گاهی اوقات زندگی سخت ترازاونی میشه که فکرشو بکنی خیلی وقت بود یعنی حدود۳سال بعدبه رمان غمگین الان اینو خوندم خیلی احساسی بود ممنون فاطمه جان موفق باشی❤️🙃

    ۵ روز پیش
  • غریبه

    10

    بعد مدت ها یه رمان پیدا کردم خوب که نه هتلی بود بعضی جاهاش غم انگیز بود اشک ددم در میومد ثلی میشد گفت تیکه ای از زندگی واقعی هم میشه پایانش تلخ بود ولی عالی بود

    ۱ هفته پیش
  • مبینا

    20

    خیلی قشنگ بود حتما بخونید

    ۱ هفته پیش
  • جانا

    ۲۰ ساله 10

    خدای من چقدر قشنگ و غم انگیز🥲سپاس از نویسنده 🌱

    ۲ هفته پیش
  • Fatiy

    10

    غمگین و قشنگ بعضی جاهایش واقعن اشک آدمو در میاره خسته نباشی نویسنده🙃

    ۲ هفته پیش
  • مهدیس

    ۲۰ ساله 20

    نویسنده عزیز واقعا رمان تون خیلی قشنگ بود دستتون درد نکنه بابت رمان واقعا با رمانتون گریه کردم خیلی تاثیر گذار بود 🥲

    ۲ هفته پیش
  • مهشاد

    ۲۱ ساله 20

    نویسنده عزیزم دستت درد نکنه عالی بود هم تشبیه هایی که انجام داده بودی هم متن خود رمان من از یه جا به بعد کلا گریه کردم و خوندم😢😢😢

    ۳ هفته پیش
  • حدیثه ,

    10

    بسیار عالی و تاثیر گذار بود

    ۳ هفته پیش
  • گلی

    ۲۳ ساله 10

    قشنگ بود 🥲

    ۳ هفته پیش
  • اسرا

    20

    عالی بود اهدای اعضاهم سخت هم خوبه

    ۳ هفته پیش
  • نویسنده رمان

    20

    یه دنیا ممنون که مطالعه کردید❤❤. خیلی خوشحالم که دوسش داشتید. بله، بستگی داره از دید کدوم خانواده بهش نگاه کنیم.

    ۳ هفته پیش
  • دل

    10

    غمگین بود🖤

    ۳ هفته پیش
  • نویسنده رمان

    10

    یه دنیا ممنون که مطالعه کردید❤ ژانر تراژدی-درام یه مقدار غمگینه ولی سعی کرده بودم با شوخی هایی که بهش اضافه کردم، یکم رقیقش کنم.

    ۳ هفته پیش
در رویای دژاوو لحظاتی پیش

دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می‌کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی می‌شید و احساس می‌کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می‌شنوید و فکر می‌کنید قبلا شنیدید... فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه‌ی ما همه‌ی ترسش همین حسه! نه اینکه از خودِ دژاوو بترسه، فقط نگرانه اتفاقات گذشته تکرار بشن و باز هم اون غمی که تجربه کرده به سراغش بیاد. گلشن از شباهت اتفاقات امروزش با گذشته‌اش می‌ترسه!

راه های دانلود اپلیکیشن

دکلمه

گمشده

دکلمه

پناه همیشگی قلبم

دکلمه

اُهم

دکلمه

رفتن...

دکلمه

کاش‌ تو ماه ‌بودی

نویسندگی بیاموزید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.