داستان کوتاه دختر نون خامه ای به قلم حمید درکی
داستان درمورد دختری هست که علاقه زیادی به نون خامه ای داره. عاشق مردی میشه که البته خواستگارش هست. دختر مادر مریضی داره که نمی تونه ازجاش تکون بخوره و خواستگار تاکید می کنه مادرش رو بزاره خانه سالمندان. دختره قبول نمی کنه و خواستگار رهاش می کنه و ادامه ماجرا...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ دقیقه
سنتی بگیری ، فریبا : اتفاقا کلی مشتری داریم که شیرینی
سنتی می خوان اما خب تا به حال اقدام نکردیم ، مریم : فریبا
جون می تونی برای من یه جا واسه فروش بازکنی …. لطفا
یه مقدار هم جهت تعارف همون کوچولوهای خودت بده.
فریبا : مجانی . مریم : آره حتما مجانی باشه ….. فریبا :
عقلت خوب کارمی کنه ، دختر، فهمیدم چرا …. باشه . با
مدیریت صحبت می کنم ، خبرش رو تا فردا بهت می دم .
مریم : بسرعت دست به کارشد و درطی چند روز توانست
بیش از۷۰ کیلو شیرینی خانگی متنوع ، خوش عطر وطعم
تهیه کرده و روانه بازار فروش کند . او به سرعت سفارش
های زیادی دریافت کرد و کارگاه شیرینی پزی مجهزی را
تدارک دید . خاتون که دیگر می توانست سوارصندلی چرخ
دارشود ، به او مشاوره می داد ، درطی فقط ۱۰ ماه ، مریم
توانست درکنارچند کارگر خانم ، مغازه ای افتتاح کند و با
بسته بندی های متنوع و زیبا ، به سایر شهرها هم مشتریانی
پروپا قرص پیدا نماید . او تبدیل به یک کارآفرین نمونه شد و
با خرید آپارتمانی توانست به زندگی خود سرو سامانی دهد و
یک اتومبیل شاسی بلند نیز به طورثبت نامی برنده شد . چندی
گذشت ، علی یکی ازکارگران او که کارپخش شیرینی را بر
عهده داشت . با هوش ودرایت بسیار، پیشنهاد راه اندازی
چندین شعبه درگوشه وکنارشهررا داد. مریم با ابتکاربسیار،
هرازگاهی شیرینی ها وپاستیل هایی با طرح هایی رنگارنگ
ومتنوع جهت کودکان کار ودست فروش ، همراه با بسته بندی
زیبا، بدست آنان می داد و بعنوان کارآفرین نمونه ، معرفی شد.
روزی جهت سرکشی به یکی ازشعبات خود رفت وناگهان
فرامرز را درلباس خدمت فروشگاه دید با خوشحالی به سمت
او رفته واحوال پرسی نمود، فرامرز درحالیکه سرش پایین بود
گفت که متاهل وصاحب یک فرزند است ودرکنارمادربیمارش
با همسری ناسازگار ایام سختی را می گذراند .
مریم مدتی بعد یک آپارتمان جهت نگهداری مادرفرامرز به
خرج شرکت خود تدارک دید و به همه پرسنل زیردست خود
گفت : وظیفه شرکت است که تاجائی که بتواند ، وسایل مورد
نیازپرسنل زحمتکش را فراهم نماید ، ازاینرو کمک بسته های
معشیتی نیزبه خانواده ها ، تعلق خواهد گرفت .
مریم هرگز ازدواج نکرد . اما اینک او خانواده بزرگتری
داشت .
پایان
فرشته
۳۹ ساله 21چرا برا من فقط یه قسمتش باز میشه 🤔🤨
۱ سال پیشسارو
50چون یک قسمته
۱ سال پیشیاس
۲۰ ساله 20رمان خیلی کوتاهی بود منظورش هم همون از هر دستی بدی از همون دست میگیری
۱ سال پیشژیوار
00عزیزم چون فقط یه قسم
۱ ماه پیشTahi
00جالب بود
۳ ماه پیشنفس
۲۲ ساله 11خیلی عالی بود واقعا هم همین طوره درواقعیت هم همینا وقتی احترام ب مادرت بزاری محبت کنی نیتت پاک باشه از فرش ب عرش میرسی دمت نویسنده اش گرم
۴ ماه پیشپری
11رمانی که مفهوم خوب نرسانده بود واصلا رمان جذابی نبود
۵ ماه پیشپریا
۱۰ ساله 05مضخرف بود حیف وقتی که برای این گذاشتم
۸ ماه پیشزهرا
۱۹ ساله 32یکم زیادی اقراق کرد نویسنده مدت زمانی ک داشت برای مریم تعین میکرد با موفقیتایی ک به دست اورد تو دنیای ما محاله تقریبا
۹ ماه پیشیلدا
۱۵ ساله 72داستان جالبی داشت ، نشون داد دخترا و زنای دنیا برای موفق شدن همیشه به شخص دومی هم نیاز ندارن به نظر من ک خیلی قشنگ بود
۱۰ ماه پیشنازی
80ولی ای کاش وقتی فرامرز رو دید یکم اذیتش میکرد
۱۰ ماه پیشفاطمه
۵۳ ساله 40خوب بودولی خیلی کم بود
۱۰ ماه پیشدخترک
30رمان آموزنده ای بود.ولی کاش تایپش به صورت کتابی نبود.
۱۱ ماه پیشغزل
۳۱ ساله 30از قدیم گفتن خدا اگر ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری این رمان عالی و اموزنده بود خسته نباشید
۱۲ ماه پیشآسمان آبی
60عالیه واقعا احترام به پدر و مادر انسان رو از فرش به عرش می رسونه . آفرین به این دختر
۱ سال پیشMeli
10ی دختر میتونه رو پای خودش باشه تا به بهترینا برسه
۱ سال پیشلیلا
۱۸ ساله 10واقعا مریم را می تونم الگوی خودم قرار بدم واقعا عالیع😊😊
۱ سال پیش
نفس
۱۷ ساله 00با معذرت ام اصلا رمان خوب نبود