داستان کوتاه گیتی به قلم پرستو مهاجر (پرستو عبدالهیان)
نویسنده : پرستو مهاجر (پرستو عبدالهیان)
ژانر : داستان کوتاه
داستان درمورد زن خیاطی هست که براثر آتیش سوزی مغازش آتیش میگیره. این وسط وکیل کارکشته ایکه بعدها همکلاسی گیتی هست پرونده در دست میگیره و اتفاقی می افته.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ دقیقه
آمده بود… من بیهوش وسط آتیش افتاده بودم، که دیگه
نفهمیدم چی شد، بعد ازماجرای آتش سوزی بیمارستان
بستری بودم ، حالم خراب و وخیم بود، دوست نداشتم
هیچکسی ببینم، تا به امروزکه توپریچهرجان آمدی چی
بگم! این ازماجرای آتش سوزی کارگاه. با نگاهی تاسف
به گیتی گفتم: گیتی عزیزم مقصرآتش سوزی پیدا شد؟
چرا پرونده را مختومه اعلام کردند؟ والا چی بگم!
پریچهرجان پدرم طفلک خیلی دوندگی کرد ولی نتوانست
کاری ازپیش ببره ماموران کلانتری هم کاری ازپیش
نبردن، وپرونده مختومه اعلام شد. دیگه هیچ خبری از
سارقین نشد، حالا بگو ببینم! چرا یاد پرونده من افتادی
چی شده مگه؟ والا همینطوری پرسیدم امروز که پرونده
تو! توی دادسرا دیدم کنجکاوشدم ببینم چی شده؟ وقضیه
چی هست؟ مشکوک شدم خواستم بیام اینجا ماجرا اززبان
خودت بشنوم، راستی گیتی بعد ازاین که ازبیمارستان ،
مرخص شدی دوباره به کارگاه رفتی، وسری آن جا زدی
گیتی گفت: نه اصلا رغبت نمی کنم وپاموآنجا بزارم چون
همه چی سوخته وجزغاله شده چیز بدرد بخوری نیست،
یهوع گفتم : میشه منوآنجا ببری یه نگاهی بندازم؟ گیتی
با این که مشکوک نگاهم می کرد باشه ای گفت ورفت
که حاضربشه باهم به کارگاه رفتیم، نزدیک کارگاه که
شدیم دوباره بغضش ترکید وشروع کرد به گریه کردن .
بعد ازاین که آرام شد باهم به داخل کارگاه رفتیم گیتی
راست گفته بود همه چی سوخته ، اما یه حسی بهم
می گفت: دزد کارگاه گیتی آشناست وبه زودی پیداش
می کنم، همه چی با دقت بررسی کردم تا این که یهوع
یک سرنخی پیدا کردم، آن هم چی؟ یک موبایل شکسته
وسوخته به نظرم آمد که سالمه، به گیتی موبایل نشون
دادم او هم با هیجان خاصی نگاهش کرد، گیتی گفت:
خب پریچهرجون حالا چی کارکنیم؟ چطورمی توانیم
صاحبش وپیدا کنیم؟ لبخندی بهش زدم وگفتم: تا من
هستم غمت نباشه رفیق خیالت تخت، گیتی خنده ای کرد
وگفت: آتیش پاره بگو ببینم چی توی اون مغزت می گذره
یالا زود باش بگو، چشمکی بهش زدم وگفتم : بعدا
میفهمی، تلفن همرامو درآوردم شماره همسرم، تیرداد
گرفتم. یک بوق … دوبوق … جانم بله ! سلام عزیزم
خسته نباشی ، سلام به به خانم وکیل پریچهرخانم چی
شد یاد شوهرجان افتادی، توتوی این وقت روز هیچ
وقت بهم زنگ نمی زدی چی شده؟ آفتاب از کدوم
طرف دراومده مهربون شدی بانو؟ خنده ای کردم و
گفتم: خبه خبه تیرداد پرونشو، لوس بی مزه، راستش
یک کاری باهات داشتم ، تیرداد با خنده پشت تلفن گفت:
شما جون بخواه اطاعت امر، جریان گیتی ومختصراز
پشت تلفن برای تیرداد توضیح دادم حتی قضیه موبایل و
بهش گفتم، بعد ازاین که حرفام تموم شد گفت : حتی
موبایل و همراه خودم بیارم، گیتی هاج وواج نگاهم کرد
بعد ازاین که تلفنم تموم شد، رو کرد بهم وگفت: پریچهر
جان با چه کسی حرف می زدی؟ قضیه چیه ؟ چی شده
چیکارمی خوای انجام بدی؟ لبخندی زدم، گفتم : جای
نگرانی نیست، عزیزم این که دیدی زنگ زدم ، تیرداد
شوهرم بود که توی پزشک قانونی کارمی کنه ، ویه
جورایی پزشک محسوب میشه، جریان بهش گفتم
گفت که موبایل و همراه خودم ببرم به نظرم اگرخدا بخواد
دزد کارگاهت به زودی پیدا می شه عزیزم ، گیتی گفت:
پریچهرجون خدا اززبونت بشنوه توکل برخدا ، بعد از
خداحافظی کردن با گیتی به دادگاه رفتم وپرونده گیتی
دوباره به جریان انداختم، تیرداد ازروی موبایل سرنخ
هایی بدست آورد که نشان می داد شهروزمتهم اصلی
این رمان بیش از 1,802 نفر بازدید کننده داشته است
تعداد نظرات تایید شده : 9
هما
00داستان خوبیه لذت بردم.
۲ روز پیشفاطمه
۱۹ ساله 00خیلی چرت بود
۳ هفته پیشخاطره
۳۷ ساله 10عالی بود سپاس نویسنده عزیزم موفق باشی 🌹🌹🌹🌹
۱ ماه پیشفاطمه.م
۳۵ ساله 50سلام.قشنگ بود.ممنونم 🌹🌹🌹
۲ ماه پیشثری
۲۲ ساله 04مزخرف انگار یه خیال بود
۲ ماه پیشغزل
04من به رمان اعتیاد پیدا کردم و***که دیگه دیره کوتاهشون رو میخونم اگه بخوام نظر بدم میگم که اصلا خوب نیست
۲ ماه پیشتنها
40خوب بود
۲ ماه پیشاسرا
30خوب بود
۲ ماه پیش
محمد پسریه که تو زندگیش نقش سیاهی لشکر رو داره و فقط پی شیطنتهای جوونیه! از بابای کارگردانش، یزدان رحمتی، میخواد وارد دنیای بازیگری بشه اما یزدان نمیذاره چون میدونه تو این مورد جدی نیست و معتقده که خودش باید گلیم خودش رو از آب بکشه بیرون! به خاطر همین هم محمد دست به کارای دیگهای میزنه تا روی پای خودش وایسه. بعد از قبول نشدن توی کنکور به بهانههای مختلف سربازیش و عقب میندازه اما دست آخر مجبور میشه که به سربازی بره! به واسطه دانیال صدیقی که توی فیلمای پدرش بدلکاری میکنه، با برادرزادهش آشنا میشه... برادرزاده دانیال صدیقی نقطه مقابل محمده! حالا وجود یه اکیپ دیوونه کنار محمد، میتونه اون و برای انجام کارایی که براشون برنامه ریخته انجام بده، تشویق کنه! اما امان از روزی که چند نفری که فکر میکنن عقل کل هستن، بیفتن کنار هم! ‼️سیاهی لشکر با دو رمان عشق آمازونی و ویانا نیوز در ارتباطه اما اگر نخونده باشین هم مشکلی پیش نمیاد.
-
مگس ژانر : #عاشقانه #طنز
-
مانکن نابودگر ژانر : #پلیسی #عاشقانه #رازآلود #جنایی
-
بی تردید ژانر : #عاشقانه
-
رمان در همسایگی گودزیلا ژانر : #عاشقانه #طنز #اجتماعی
-
اسطوره ژانر : #عاشقانه
-
رمان گناهکار (نسخه کامل) ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #رازآلود #هیجانی
-
افسانهای از چمروش (چَمروش) - نسخه آفلاین ژانر : #عاشقانه #تخیلی #فانتزی
-
رمان عاشقانه بانوی قصه ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
تب داغ هوس (تب داغ گناه جلد دوم) ژانر : #عاشقانه #انتقامی
-
اجباری بی رحمانه ژانر : #عاشقانه #ازدواج اجباری #اجتماعی #غمگین
-
با سقوط دست های ما ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
دختری با چشمان سرخ ژانر : #عاشقانه #تخیلی
-
یغمای بهار ژانر : #عاشقانه #اربابی
-
ماه دل (ماهِ دل) ژانر : #پلیسی #عاشقانه #اجتماعی #رازآلود #هیجانی
-
غرب زده ی ایرانی ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #معمایی
راه های دانلود اپلیکیشن
ژانر ها بیش از 35 ژانر مختلف
دکلمه
جان دل
دکلمه
مرا به نام عشق بدنام نکن
دکلمه
کاش تو ماه بودی
دکلمه
رفتن...
دکلمه
اُهم
-
سیاهی لشگر ژانر : #عاشقانه #طنز #اجتماعی
-
گرداب سرنوشت ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) ژانر : #پلیسی #عاشقانه #معمایی #جنایی #روانشناختی
-
شیرشاه - VIP ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
التیام ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
بدلکاران «ریسمان سیاه و سفید» ژانر : #پلیسی #عاشقانه
-
دشمن بی نقص ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
اون کیه؟ ژانر : #عاشقانه #طنز #اجتماعی
-
اسلحه ی خودکشی ژانر : #پلیسی #عاشقانه
-
عطر رازقی ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #درام
هما
۲۴ ساله 00گیتی عناصر داستانی خوبی داره،سپاس از نویسنده در عین سادگی پیام کاملی داره،مرسی و دستمریزاد.