دختری که تلافی نکنه دخترنیست

به قلم fatemeh eram

پلیسی عاشقانه طنز

شادی خاکزاد دختری که به زور خودش رو تا اینجا کشونده و مستقل که به همراه دوستاش که شیراز قبول شدن به شیراز میان شادی داره به عنوان یه سرهنگ ازمایشی یه جای کار میکنه به خاطر انتقامی که قسم خورده از طرف بگیره. و خب مطمئن هستش که به اون طرف میرسه و کامل انتقامش رو میگیره و خب چون دانشگاهیه اتفاقات زیادی براش میوفته هم برای خودش و دوستاش و با چند نفر اشنا میشن که میشناسیدشون طی خوندن رمان.

(خب دوستان از همین الان بگم این رمان بیشتر قسمت هاش واقعی هستش اما تمامی اسم ها و کاراکتر ها الکی و ساختگی هستش و اینکه اینم بگم کاملا ساختگی هستن کاراکتر ها و بی احترامی به هیچکس نمیشه و یک نکته اینکه من با چیز هایی که مینویسم هیچ ارتباطی با اون مشغله ها ندار"و کار هایی رو که خودم انجام میدم یا لباس هایی که انتخاب میکنم کاری به شغل ها نداره" ممنون میشم هیت ندید اخه این رمانه ساخته ی ذهنه خب هیچ ربطی به زندگی واقعی وبه خودتون نگیرید ممنون میشم)


117
61,934 تعداد بازدید
39 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

شنگولی ای شنگولی پاشو پاشو صب شده پاشو پاشو بدبحتیت شرو شد
ای پاشو ای پاشو
ای خفههههههه ای زهر خرررررر به زور ازبغل کلم گوشی سگ مصبو پیدا کردم و خفش کردم با میخواستم بخوابم که باز صداش بلند شد ای خدا لعنتت کنه شنگول کثافت(—_ —)که مجبورم به خاطرت ای موقعه پاشم(وجدان: خو حداقل نمیخواد دیه خودتو نفرین کنی به جاش پاشو یه اوهی بخور یادت بیار چرا از ای خواب ناز بیدارمون کردی کره خر) من: باش مرده شورتو ببرن
یه خورده چشامو مالوندم و دستامو از هم باز کردم و با یه داد جانانه توی جای خودم نشستم و بعد از یه خمیازه ی درست و حسابی تازه یادم افتاد که چه شکریو باید میخوردم و نخوردم مث این مرد غول پیکر اهنیخ بود توی اون انیمیشنه که بهش برق وصل میکنن مثل اون و یه ترکیبی از بروسلی خدا بیامرز بلند شدم و از توی پشه گیر اومدم بیرون و دیودم رفتم توی خونه بچه ها که توی اتاق توی هم پیچیده شده بودن از سرما رو نگا کردم ایچخدا لعنتتون کنه حلواتونو با زعفرون اضافه درست کنم اینا هنو خرناسشون به هواس اومدم درست بلندشون کنم دیدم نه خیر نمیشه رفتم جسی رو بیدار کنم که دیدم بعععله بیداره داره با رکسی بازی میکنه(اون یکی سگم حالا الان باید میگمیگو بزارم توی جیبم فرار کنم بعدا میگم کین چین) اقا صداشون زدم و اومدن وقتی اومدن بهشون گفتم: بچه ها شما برین بقیه رو بیدار کنین اونام با یه پارس رفتن(الکی نیستن که انوزش دیدن جفتشون قربونشون برم من) یه دبل رفتم و کارای مربوطه که انجام شد اومدم بیرون و رفتم که موهام رو شونه کنم همین که شونه دستم گرفتم صدای جیغ بچه هاکه یکی یکی با صدای جیغ یکی دیگه بلند میشدن رو شنیدم و با خیال راحت که بلند شدن شروع کردم موهام رو شونه کردن وایییییی خدا موی بلندم درد سره دهنمون سرویس شد بس که بستیمشو شونش کردم(خب اقا اول از همه اینو بگم که موهای من خیلی بلنده تا پایین زانوم هستو و بیش از بیش پره
"به خاطر دوتا چیز 1ژنتیکیه 2اخه از چهارم ابتدایی تا الان نچیدمش و تقویت کننده زدم اینجوری شده "
موهامم مشکیه مشکی) حالا باز برگردیم سر وقت بچها که الان مثل عزرائیل بالای سرم وایسادن خب 1. 2. 3 حالا بچه ها: خدا لعنتت کنه شادیییییییییی
من:ای جانننننننن بچه ها:خفه شو لطفا با یه خنده باز برگشتم سمت آینه قدی ای که از بس زیادیم برعکسش کردیم که جای هممون بشه برگشتم و شروع کردم به شونه کردن موهام وقتی که تموم شد سریع بالا بستمش گیسش کردم و گوجه ایش کردم و رفتم که لباس بپوشم امممممم خب چی بپوشمم خب اها یه مانتوی جلو باز خاکستری که تا روی زانو بود برداشتم یه زیری سفید هم برای زیرش که رگ های خیلی ریز خاکستری داخلش بود و یه شلوار لوله تفنگی مشکی نودی پوشیدم مقنعم رو سرم کردمو باز رفتم جلوی اینه و اون برق لب ویتامینیم رو برداشتم(چونکه لبام خشک میشه مجبورم بزنمشون) و یه کردم ضد افتاب ریملی که با وازلین درست کردم(ابتکار خودمه حال کنین خیلیم برای مژه و ابرو خونه یه فرچه بردارین سرش یه خورده وازلین بمالین و بعدشم هر موقعه خواستین برین بیرون خیلی خیلی کم بزنین به ابرو و مژهاتون واقعا خیلی خوبه) زدم به مژهام و یه خورده از برق لبیم که همینجوری خریده بودمش برداشتم و زدم که لبامو قرمز تر از اونیم که بود کرد و راه افتادم بیرون از اتاق جام رو که روی تخت داخل ایوون بود رو هنمونجا گذاشتم چونکه بهش افتاد نمیخورد و رفتم پایین کفشم رو برداشتم توی پله نشستم و پوشیدمش و رفتم از پله های بزرگ حیاط پایین وقتی رفتم توی حیاط که همین یه چند قدم جلو ترم ماشین خوشگل و عروسکم قربونت برم اونجا بود یه ماشین RX7اسپیرت ار قشنگ به رنگ مشکی بود پارک شده بود ولی به شدتتتتت کثیف شده بود وای باید وقتی اوندیم بشورمش(وجدان: خب کره ی نا ادم ببرش کارواش) من: از کارواش خوشم نمیاد خودم بشورم راحت ترم وجی:اصن هرجور راحتی به من چه من:والا
با ریموت درو باز کردم همینکه خواستم سوار بشم لباسم کشیزه شد جسی بود همچین مظلوم داشت میگفت نرو که دلم براش سوخت ولی خب نمیتونستم ببرمش ننیشد یعنی اروم وی پاهام نشستم و دست روی سر جفتشون کشیدم و گفتم:بچه ها من سریع برمیگردم خب ولی قول میدم برگشته براتون خوراکی بگیرم همچین تا اسم هوراکی رو اورزم خودشونو بالا و پایین انداختن که خندم گرفت یه خورده باهاشون بازی کردم که بچه ها اومدن میخواستیم سوار بشیم اومدم برم عقب که دیدم الی رفت سمت کمک راننده ساری و اریم رفتن عقب نشستن وا!پس کی رانندس (-_-) با صدای معترضی:وای بچه ها من دیه لگنم نمیکشه یکی دیه به جای من بشه راننده اه ساری:شنگول کی بود وقتی ماشینشو همین چار ماه پیش خرید گفت من تا اخر عمر خودم میبرم میارمتون هااااا؟؟؟؟من با حالت گریه:اوههههه خوردممممم(-_-)
اری:دیه نمیشه نهههه
من: ای خدا لعنتتون کنه (-_-;)
بچه ها خندیدن منم به بدبحتی رفتم جلو نشستم پشت فرمون وقتی پشت ماشینم نشستم کلا حسی کت داشتم پرید استارت زدم و دنده عقب پرفتم و از در رفتم بیرون بچه ها باپارساشون همراهیمون کردن باز ریموتو زدیم و در بسته شد و راه افتادیم همین که راه افتادیم
+بچه ها ساعت چنه؟
اری:وا شنگولی هنو سوار نشده ساعت برای چ..... اهااااا (وی تازه دوهزاریش افتاد)
+خاک
اری:ساعتم عرضم به درضت که نه و پنجاه
+خب خوبه
الی:مگه ساعت چن باید اونجا باشیم؟
+ساعت ده باید داخل کلاس باشیم
الی:اهااا ولی خب ما دور نمیرسیم؟
+عامو روز اولی ولشکنا
الی:راسم میگیا
دیگهکسی قحبتینکرد منم ضبتو روشن کردم و یه اهنگ قدیمی که البته هیلیم قشنگ بود به اسم "ای لا مرووت" از'مرتضی احمدی'بود پخش شد همه مون باهاش همخونی میکردیم و میرقصیدیم از اون موقعه ای که این باندا وصل شدن تا الان یه روز خوش نداشتن بدبختا (T_T)
خلاصه اقا بعد از ده دیقه که شد ده تموم رسیدیم در دانشگاه وا اینجاکه درش خیلی کوچیکه الان ما دوتا ماشینیم که باید از توی این دری که یه ماشین به زور از توش رد نیشه رد بشیم ولی کیه که اهمیت بده؟
میخواستم رد بشم که یه بنز s500سفید تنیزاشت اقا حالا اون بوق بزن من بوق بزن
اون نیرت منم نمیرفتم اقا منم که اعصابم داشت خط خطی میشد یه دنده عقب تیز گرفتم ترمز زدم و گاز دادم جلو که صدای لاستیکای بدبخت در اومد(برای وی این از شکنجه با صندلی برقیم دردناک تره)اونم چونکه از او ماشین بدبختش ترسید رفت عقب منم رد شدم و رفتم داخل کلا هفت هشتا ماشین بیشتر تو نبود منم چون جا باز بود ننیدونم چرا ولی دور ترین نقطه ی حیاط پارک کردم "دانشگاه روزانه ی ارم" خیلی واقعا توش قشنگ بود یعنی هرچی بگم کم گفتم یه قسمت داشت که احتمالا این چیه اسمش کافش بود که خالی بود ولی یه چن نفری داخل حیاط بودن و کلا منظرش جالب بود حالا میگم بهتون همین که ما از ماشین اومدیم پایین اقا اون ماشینه هم اومد مام بدون گذاشتن محل سگ بهشون ازماشین پیاده شدیم و راه افتادم نمیدونم چرا ولی خیلی دوست داشتم ببینم اونا کین که اومدن اینجا البته نه اینجه هامنظورم اینه که چرا هرجا میریم دنبالمون میان تاخه مثلا اگه ما باید میرفتیم کلاس ده الف اینام میومدن فک کنم کلاسامون یکیه ولی بازمهمون یه ثانیه ام که دیدمشون برام اشنا اومدن چراشو خدا داند
وجی:خو شاید باهاتون همکلاسن فلا فلان شده
من:ایم میشه بله
بعد از ده سال و اندی
(وجی اوه میخوره کلا شد ده دیقه یا کمتر)
بالاخره کلاسو پیدا کردیم میخواستیم بریم تو که دیدیم صدای یه مرد میاد که داره صحبت میکنه احتمالا استاده ولی عجب صدای داشتااااا ماشالله ماشالله زده بود روی دست کلاغ (لامصبببب صداش شبیه صدای این اهنگ کهنه هایی بود که بلنگوشون خرابه(-_-) ) اقا همین که ما اومدیم درو باز کنیم چار نفر مث عجل اومدن پشتمون وایسادن یا خدا اینا کین دیه همین که برگشتم با همونایی که از ماشین پایاده شدن رو به رو شدم اوووووو جذبی عینکش منو کشته
+جناب افتاب بیارم؟؟
پسره:بله؟
+گفتم افتاب بیارم خدمتتون؟
پسره که عصبی شده بود گفت:خانوم میشه درست صحبت کنین؟
لبامو گاز گرفتم تا نخندم و همونجوری گفتم:اخه ایجا که جاش نیست جناب میخوایین عینک بزنین به پشتش اشاره کردم که میرسید به حیاط با افتاب شدت خر پزون اونجا جاشه
یه سیسی گرفت که مثلا یه جمله ی هارمانم دار بگه(همون اهنگ هارمانم بابا نرده چارچافم کهیه زمانی ترند شده بودا) که یهو صدای اخ اون وریش در اومد یه نگاهی کردم که دیدم اقا چشمتون ایشالله بادمجون بشه ولی این روزو به جای پسره نباشه اری همیشه کفش اسپرت از این سنگینا میگیره حالام یکی از همونا پاش بود نمیدونم چی شده بود که کوبیده بود بدبختو همچین با این پاشنه زده بود که من که منم به جای بنده خدا دردم گرفتم پسره همینجوری داشت تویمشتش فوت میکرد و به اری فوش میداد که دوستان فوادارشم داشتن قهقه میخندیدن ولی بعدش که متوجت ما شدن خندشونو جمع کردن و رفتن کمک دوستشون مام از فرصت استفاده کردیم در کلاسو باز کردیم و واردش شدیم و درو پشت سرمون بستیم....
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بگم میشناسی؟

    ۱۸ ساله 00

    به نظر من چون اولین رمانشه بد نیست بزارید اگه کسی خواست بخونه و شاید کم کم بهتر بظه این فقط نصف رمانم نبود چطور فهمیدید بدرد نمی خوره لطفا بزاید تو برنامه باتشکر

    ۹ ماه پیش
  • ---

    27

    رمان اولی بودن اصلاااا دلیل نمیشه چرا بعضیا هی میگن چون دفعه اولته. بدعادت نکنین ملتو. یه همچین اثری اصلا هنر نویسندگی نیاز نداره و ما خیلی وقته از اینجور رمانا به عنوان مبنا و نقطه ی صفر گذر کردیم.

    ۲ سال پیش
  • مبین

    ۱۶ ساله 10

    گل گفتی👏🏻👏🏻

    ۱ سال پیش
  • ....

    ۱۳ ساله 22

    خیلی عالی بود منم کم کم بعد امتحانا رمانمو شروع میکنم و مینویسم که از رمان دیگه ای به اسم &....;وانیا ملکه خواب ها&....; که دو جلد هست الهام گرفتم

    ۲ سال پیش
  • واییی رمان وانیا عال

    ۱۰ ساله 00

    رمان وانیا عالیههههههههه

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    00

    اول نوشت وافعی اسمهاتخیلی بعدنوشت همش تخبلی غلط نوشتاری گفتاری هم داشت امیدوارم همه اینا درست کنه

    ۲ سال پیش
  • مینو

    00

    الان من نفهمیدم پیش نمایش رمان وارد کلاس نشدن تموم شد گفت بقیشو باید تو اصلی بخونی خب عزیز دلم شما ها چطوری از روی چند خط برا رمانش نظر دادین آخرش هم گفتین بدرد نمیخورههههههه

    ۲ سال پیش
  • من

    ۱۸ ساله 20

    خوب نبود !

    ۲ سال پیش
  • Aysa

    ۱۶ ساله 20

    عالی بود ادامه اش رو لطفا بزارید

    ۲ سال پیش
  • فاطمه

    ۱۶ ساله 10

    خوبه

    ۲ سال پیش
  • ارغوان

    ۱۸ ساله 60

    واسه اولین بار میشه گفت بد نبود قبل از اینکه بخوای بقیه بخونن و نظر بدن بهتره خودت چندین بار بخونی و درمورد رمانت نظر بدی و برخی از اشکالاتتو اصلاح کنی... بیشتر تلاش کن

    ۲ سال پیش
  • ایسو

    10

    موضوعش که عالی درسته تخیلی ولی خوب سرهنگ آزمایشی یکم نمیسازه با این داستان و بهتر بود مثلا سروان یا سرگردی بود اونموقعه داستان بهتر هم میشد ولی در کل عالی ادامه بده

    ۲ سال پیش
  • F

    00

    لطفا بقیشو بزارید ممنون

    ۲ سال پیش
  • آیریک

    21

    با سلام وخسته نباشی خدمت نویسنده عزیز والا یکم زیاد جملات توهینی گزاشتی شخصیت اصلی که ماشاالله پاچه گیر که به خودشم رحم نداره ولی برای بار اول هست بد نیست بازم ممنون بخاطر تلاش و زحمتت😅🌹🌹👍

    ۲ سال پیش
  • هانا

    ۱۶ ساله 41

    واسه اولین بار خیلی هم بد نبود فقط اینکه سرهنگ ازمایشی دور از واقعیته و این رمان و خوب جلوه نمیده اسم رمانم خیلی طولانیه به شخصه از اینجوری رمانا خوشم نمیاد

    ۲ سال پیش
  • Parvane

    10

    خوب بود

    ۲ سال پیش
  • Marwa

    ۱۶ ساله 21

    وای چه رمان خووبی است این رمان کی میاد آنلاین میزارید یا نه 😢😢

    ۲ سال پیش
  • ادامه رمان رو بزارید

    31

    ادامه رمان لطفااااا بزارید😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.