حس دوطرفه به قلم مریم
پریا دختریه که تو هیجده سالگیش ضربه عشقی خورده و حس میکنه قلبش اینقدر سنگی شده که کسی و نمیتونه دوست داشته باشه...ولی مهرزاد میاد و....
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۲ دقیقه
حدیث همینطور که از رو تخت بلند میشد گفت:الان یه نیم ساعت پیشی بهت نشون بدم که اون سرش ناپیدا باشه -هه!کی؟؟ توووووووو
-آره من
اینو گفت و بلند شد اومد دنبالم...من بدو حدیث بدو اینقدر سر و صدا کردیم که پ رهام بدبختم از خواب بیدار شد....
-چه خبرتونه سر صبحی؟؟خونه رو گذاشتین رو سرتون!!!!
-از این خواهر دیونت بپرس!! ....من..
پرهام یه نگاه به حدیث کرد و با تعجب پرسید:تو چرا اینقدر خیسییییی؟ منو حدیث یه نگاه بهم کردیم و پقی زدیم زیر خنده
-مرررررررررررض....دیونه ها!خواهر دیونه داشتم کم بود زن دیونم دارم میگیرم!!!خدا آخر و عاقبت منو با شما دوتا دیونه بخیر کنه میگم لباسات چرا خیسه هر هر میخندن!تو رو خدا نگاشون کن عیین همین بچه ها می مونن،نمیدونم شما دوتا کی میخوایین بزرگ شین؟!...پرهام انگشت اشارشو طرف حدیث گرفت و گفت:همش تقصیر توئه...هر وقت میای اینجا با این پریا واسم شب و روز نمیزارین!!
حدیث که تا اون موقع میخندید یه قیافه حق بجانب ساختگی به خودش گرفت و
گفت:همینه!! میخوای بخواه نمیخوای نخواه منو پری همینی که هستیم...منم به زور خندمو خوردم و گفتم:راس میگه همینی که هست پرهام دستاشو به نشونه ی تسلیم آورد بالا .....
-باشه بابا تسلیم....اصن غلط کردم خوب شد؟...ولی جون همین پرهام بخت برگشته.که گیر شما دوتا روااااااانی افتاده،دیگه سر صبح اینقدر سر و صدا نکنین.بابا،،خودتون خواب ندارین یکی دیگه رو هم از خواب محروم نکنین!!...
حدیث:ببینم تو الان چی گفتی؟؟؟
تو بخت برگشته ای؟؟؟. از تو خوشبخت تر وجود نداره.!!!وضعیت مالیت
تووووووپ...خونه و ماشینت تووووووپ...خواهر تو زنت تو توووووپ...مادر زن و پدر زنت توووووپ..
-بسه بسه!کل زندگیم و توپ برداشت!!.
حدیث:مگه دروغ میگم؟!...
-پوووووووف نخیر مادمازل شما راست میگی!.حالا اگه امری ندارین بنده مرخص شم که دیووونه شدم!!!!
-امری که نیست فقط اگه یه تو که پابری نون وایی سه تا نون بگیری مرخصی!!!...
-اییی رو ، رو برم!!! ولی چاره ای نیس.چشــــــــــم!!!!!
-آآآ باریکلا پسر گل بدو...
به سمت آشپز خونه رفتیم و برای خودم و حدیث چایی ریختم...
-خوووووب بفرمایید...
-دستت درد نکنه.
-نوش جان..
-انشالله عروسیته بسلامتی؟؟
-نفرین میکنی؟؟
-حالا اگه کسی گرفتت حرف بزن!!ایشششش...
-میگیرن چی فکر کردی؟؟
-فکرا خاک بر سری
-ای نمیری حدیث...
حدیث یکم از چایی شو خورد و گفت:میگم پریا از سحر چه خبر؟؟؟بهش زنگ زدی؟؟؟ -نه.از دیروز که با تو بودم ازش خبری ندارم!..
-پاشو یه زنگ بزن ببین میتونیم بریم پیشش؟؟
-الان؟؟؟سرصبح؟؟؟...
-حدیث به ساعت اشاره کرد و گفت:همچین سر صبحم نیستاااا!!!.
یه نگاه به ساعت کردم،راست میگفت ساعت ۱۳:۹ شده بود!!!!
-آره حق باتوئه...استکانم و گذاشتم رو میز و گوشیمو برداشتم و شماره ی سحر و گرفتم....به بوق سوم نکشید جواب داد...
-الوو.،.
-الووو،سلام سحرجون خوبی؟!..
-سلام پری خوبم،تو چطوری بلا؟؟؟
-عالیییییی...با مراسم فردا شب در چه حالیییی خانم خانوما؟؟
-وااای پری،نگووووو اینقده استرس دارممممم
-احسانم مث تو استرس داه؟!
-نه بابا بیخیااااااااااال.
-خوو توام بیخیال باش
-نمیشه!
-چرا میشه!!اگه بهش فکر نکنی میشه فقط کافیه بهش فکر نکنی
-سعی مو میکنم
-سحرررر؟؟!
-جوونم؟؟
-ااا امروز وقت داری منو حدیث بیایم پیشت ؟!
-این چه حرفیه میزنی دیووونه؟!من واسه شما دوتا همیشع فقط دارم.
-آخه گفتم فرداشب عروسیته شاید وقت نکنی!
-نه عزیزم وقت داررررم
-باشه.پس ما بیایم خونتون یا کافی شاپ همشگی؟؟
-کافی شاپ بهتره بیاین اونجا .چون کلی حرف باهاتون دارم،مخصوصا با تووو!
-با من؟؟؟
-اوهووووم
-حالا در باره ی چی؟؟
فاطمه
۱۳ ساله 00بهترین رمانی که خوندم این بوده خیلی دوس داشتم
۲ ماه پیشآرینا
۱۷ ساله 00از رومان های ترسناک تان خیلی خوشم میاد
۲ ماه پیشفاطمه
۳۳ ساله 00رمان خوبی بود ولی پ یاخیلی بی ادب بود دهن بود ممنون نویسنده جون ❤️❤️
۲ ماه پیشفاطی
۲۲ ساله 00درکل رمان قشنگی بود ولی از کلمات تکراری مثل مارمولک زیادی استفاده کرده بود و این باعث میشد که از جذابیت رمان کم بشه:)
۲ ماه پیشمبینا
۱۸ ساله 00عالیییییییییییییی بود هرچی بگم کم گفتممم
۲ ماه پیشالین
00عالیی
۲ ماه پیشفاطمه
۲۳ ساله 00عااااالی بود با پایان خوش
۳ ماه پیشامیر
۱۸ ساله 11خیلی خوب بود مخصوصأ اینکه یکی که شکست عشقی خورده بود و هیچی براش مهم نبود دوباره عاشق شد و فهمید عشق واقعی یعنی چی
۵ ماه پیشرویا
۱۸ ساله 00خیلی رومان دلنشین و خوبی بود همه حس ها در او بکار گرفته شده بود کاش یکم بیشتر توضیح میدادین طولانی میشد من که خیلی دوست داشتم انشالله مهرزاد و پریا همیشه شاد پیش هم باشن خدانگهدار
۳ ماه پیشخیلی رومان خوبی بود
00تموم حس ها توش آمده بود
۳ ماه پیشمریم
00خوشم نیومد😕 دختره خیلی چسی میاد واسه خودش....
۴ ماه پیشتینا
۲۰ ساله 00واقعا عالی بود دست طلا
۴ ماه پیشمرضیه
۱۴ ساله 10عالییییی بود
۴ ماه پیشایلا
۱۹ ساله 02چرت بود اولش دختره خیلی چس بازی در میاورد
۵ ماه پیشدنی
00خیلی رمان خوبی بود من ک عاشقش شدم ولی اونجاش که مهرزاد خواب میبینه ک پریا مرده واقعأ ی لحظه باورم شد اونجاش بد بود ولی بعد ک فهمیدم خواب بوده خوب شد در کل بگم سبک نوشتن رو خیلی دوست داشتم♡(:
۵ ماه پیش
سحر ۳۵
00بد نبود