دختری17 ساله که وقایع دوسال از زندگیشو در قالب دو فصل از زبان خودش تعریف میکنم
ایلیا سمایی: دبیر ریاضی، که شقایق سر یه لج ولجبازی دلباخته اون میشه
حمیدرضا: پسریه که توی یه خانواده مذهبی بزرگ شده واز فصل دوم وارد داستان میشه


134
70,697 تعداد بازدید
101 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۱۴ دقیقه


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سمرا

    00

    عالی بود دیگه قسمت ایلیاوشقایق همین بود که بایکی دیگه عقدشن باسرنوشت نمیشه جنگیدولی کاش فصل دیگه ای هم اززندگی الانشون میذاشتن

    ۱ ماه پیش
  • نیایش

    ۱۵ ساله 10

    خلی قشنگ بود اما یه شب ک شقایق داشت میرفت مشهد خیلی گریم گرفت

    ۱ ماه پیش
  • Mj

    20

    خیلی برای ایلیا گریه کردم خیلی نامردید که بهم نرسیدن و آخرش افتضاح بود

    ۴ ماه پیش
  • رز

    ۲۱ ساله 00

    خیلی چرت بود

    ۶ ماه پیش
  • Shqayeq

    10

    هیچ عشق و دوست داشتنی اینقدر کشکی نیست با اون همه ادعا موند پیش کسی ک بخاطر جون ایلیا قبول کرد باهاش ازدواج کنه. پیش خانواده ای ک اینقدر خوردش کردن شقایق یه بچس که روی هیجانات بچگونه تصمیم میگیره

    ۷ ماه پیش
  • Shqayeq

    00

    کاملا عشق و زیر سوال برد این رمان حس شقایق به هیچ عنوان عشق نبود.

    ۷ ماه پیش
  • سوگل

    00

    یکمی چرت نبود

    ۷ ماه پیش
  • M

    ۱۸ ساله 120

    واییییییییییی من واقعا گریم گرفت بخدا خیلی دلم برای ایلیا سوخت اصن فقط زمانی ک ایلیا از چیزی خبر نداشت و شقایق داشت میرفت گریم گرفت لعنتی اینا اصن باید آخرش بهم میرسیدن هرکی قبول داره خدایی لایک کنه

    ۷ ماه پیش
  • مبینا

    ۱۵ ساله 30

    از اول تا آخرش رو گریه کردم ولی اگه بخوام راستش رو بگم دوست داشتم الیا و شقایق با هم ازدواج کنن حیفه که اینقد گریه کردم

    ۷ ماه پیش
  • sogi

    11

    خیلی ناراحت کننده بوود کاش بهم میرسیدن🖤😞

    ۹ ماه پیش
  • یاسمن

    ۱۵ ساله 00

    خیلی خوب بود کاملا مشخص بود روش زمان گذاشته بودید داستان اوایل از شیطنتاش و بچه بازیاش میگفت اما به مرور زمان تغییر رقتار داد و یزرگ شد اما یسری اشکال خیلی بزرگ داشت که بدون اونها داستان خیلی خوب میشد

    ۹ ماه پیش
  • سلنا

    ۱۷ ساله 00

    خوب بود

    ۱۰ ماه پیش
  • mlis

    ۱۶ ساله 50

    قشنگ بود ولی خیلی ناراحت کننده... ایلیا حقش این نبود 🙂🖤🌱

    ۱۲ ماه پیش
  • فاطمه

    21

    من بعد ۵سال دوباره خوندمش 🙂 دوسش داشتم

    ۱ سال پیش
  • خاطره

    ۳۷ ساله 20

    عالی بود سپاس نویسنده عزیز دم و بازدمت گرم 🌹🌹

    ۱ سال پیش
شروانو (شَروانو) لحظاتی پیش

پدرم عاشق فرزند دختر بود... بعد از چهار فرزند پسر، بالاخره صاحب یک دختر شد. مادرم می‌گفت آن روز از خوشحالی توی پوستش نمی‌گنجید و این برای باقی اهالی روستا مسخره‌ترین چیز ممکن بود... یکی یک‌دانه پدر شده بودم؛ نامم را دلنیا گذاشت اما همیشه «تاقانه» صدایم می‌کرد، یعنی دردانه... بچه که بودم، معنی اسمم را پرسیدم و او جواب داد: دلنیا یعنی مطمئن، یعنی اطمینان... خوب می‌دانست که قرار است زندگی برای من چقدر سخت باشد. هر شب می‌آمد، موهایم را شانه می‌کرد و از قوی بودنم حرف می‌زد. لبخند می‌زد و خیره در چشمان سیاهم می‌گفت: تو دلنیایی، مرز آرزوها و رویاهات رو از قفسی که مردم برات می‌سازن، بزرگ‌تر کن؛ حتی اگر هیچ‌کس باورت نداشت تو دلنیا باش و به خودت مطمئن باش، زور و قوی بودن تو رو هیچ‌کس نداره، تو می‌تونی از ویرونه‌ها آبادی بسازی... اسمت و وجودت شبیه گل، به زندگی رنگ و بو می‌بخشه... تو تا همیشه باید برای خودت و خوشی‌هات مبارزه کنی چون تو قوی‌ترین مبارزی! شَروانو در زبان کوردی به معنی مبارز است. ____ ۱. تاقانه در زبان کوردی به معنای دردانه یا تک فرزند است.

محبوبترین های هفته

راه های دانلود اپلیکیشن

اسفند

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

بهمن

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

دی

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

آذر

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

آبان

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.