دزد شیطون پلیس مغرور به قلم atibala
داستانمون درباره دختریه که به خاطر وضعه مالی و بیماریه برادرش دست به دزدی می زنه و دقیقا یک شب که داشته دزدی می کرده...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۴۸ دقیقه
ولی بازم جواب نداد و به راهش ادامه داد.
از ترس دیگه نمی دونستم چی کار کنم!
تنها راه این بود، تا موتورو بندازم و برای همین هی خودم رو تکون می دادم.
موتور تکون های شدید می خورد
ولی نمی افتاد.
سرعت موتور زیاد شده بود.
_ هوی چیکار می کنی چلغوز!؟ بی جَنَم مگ لالی؟
مردی وایستا نشونت بدم.
هـی جفتک می انداختم، ولی اون هیچی نمی گفت.
با خودم گفتم:
_کی می تونه باشه؟ یعنی اینم دزده؟
واسه یک موتور داغون بعد پقی زدم زیر خنده.
بیچاره از ما ندار تره!
_باشه بابا عشقی بزن کنار، منم ته جیبم پنج تومن دارم!
پوله بنزینت رو راه می اندازه
فقر با آدم چه کارا که نمی کنه.
همینجور زیر لب داشتم دلسوزی می کردم واسه بدبخت، که یهو ترمز کرد مثه این صحنه ها هست توی فیلم سریع و خشن هیجانی وایستاد!
یک لحظه فکر کردم من لِتیم اونم دام الانم ماه عسلمونه، خدا چیزت کنه با این توقفت.
تا ده دقیقه تو فکر توقفمون بودم به خودم که اومدم دیدم،
که ای کاش کور می شدم و نمی دیدم نمی دونم، حوری بود، جن بود، پری بود
یا من مردم اینجا بهشته!
به خودم اومدم کیفی که تو دستم بود رو محکم تر چنگ زدم و به خودم گفتم:
_هر کی که هست الان مهم نیست
من وظیفه مهم تری دارم، که مساویه با مرگ و زندگی بهترینم!
حالت خیز برداشتم و سه سوت زدم به چاک قیافه متعجبش یه آن از جلو چشم هام گذشت.
بعدش داد و هوارش که می گفت:
_باید وایستی!
با خودم گفتم اگه گداست چرا دنبالم می دوئه!؟
گدا به گدا رحمت خدا نکنه، چشمش دنبال اون پنج تومنه؟
موتورو که گرفتی برو رده کارت دیگه نفله!
کاش نمی گفتم پنج تومن دارم.
رسیدم به یک کوچه بن بست و تاریک!
وایستادم و رو پاشنه پا سمتش چرخ زدم.
با حالت نفس نفس زنون رسید بهم
امون حرف زدن بهش ندادم.
تند تند شروع کردم به حرف زدن
_به پیر به پیغمبر چاخان بافتم، دارو ندار من و داداچیام همون موتوره قراضه بود، که تقدیم کردم.
پنج تومن که کله پس اندازم بودو از جیب جین تنگم در آوردم و سمتش گرفتم.
_بیا اینم پول، جون جدت بیخیال ما شو، ما خودمون نداریم چاله چوله های زندگیمون و پر کنیم.
تو دیگه از کجا پیدات شد!؟
شنیدی می گن دزد که از دزد بزنه شاه دزده؟
برو بشین ایول بگو به خودت، که تونستی از ما بزنی.
اومد دهن وا کنه که صدام رفت بالا.
_هیس هیچی نگو؛ تشکر لازم نیس مام خدا پیغمبر حالیمونه.
نگاهش افتاد به کوله توی دستم!
_به این امانتی نگاه نکن تو دستم والله، اینم واسه دوا درمون خان داداشمه می خوام دل و جیگرش و تازه کنم.
دُکیا گفتن باس عمل بشه، فقط صبر کن و ببین فقط پولدار بشم همه گدا گشنه هایی مثل تورم، سیر می کنم.
پندار:
تو دلم گفتم خدایا این دختره
چقدر حرف می زنه؟
تمومیم نداره.
یا خوده خدا!
از کلافگی دستی تو موهام کشیدم
با خودم گفتم:
_مرگ یه بار شیونم یه بار، می پرم وسط حرفش!
یا نه؟
ولش کن دختر جغله دست بزن داره.
هنوز سوزشه پس کلم از بین نرفته.
فاطمه
۱۵ ساله 20دوست داشتم ولی آخرش دوست داشتم که پونه با امیر ازدواج کنه یعنی امیر به جایه آقا پندار پلیس میشدو پونه با اون ازدواج میکر ولی درکل رمان خیلی خوبی بود ممنونم از نویسنده
۷ روز پیشSetareh
20عالی بود🤤🤤ولی ای کاش ادامه داشت مثلا پونه پلیس میشد و باهم میرفتن معموریت و.....
۲ هفته پیش..
۱۵ ساله 02عالییییییی یعنی میشه گفت بهترین رمان دنیا
۲ هفته پیشهان
۰۰ ساله 00جالب بود بد نبود ولی خیلی جالب نبود
۲ هفته پیشپریا
۱۵ ساله 00عالیه عالیه واقعا از خودش خیلی خیلی لذت برم و راستی اگه میشه بیشتر از این رمان ها بزارین با تشکر
۳ هفته پیشفاطیما
00عالی بود
۲ ماه پیشمحدثه
۱۳ ساله 00عالی بود
۲ ماه پیشMahsa
۱۶ ساله 10یک یری نقص ها داشت مثلا کیهان چطور انقد راحت به پونه اعتماد کرد به خونش راهش داد و اینکه خیلی راحت و بدون دردسر باباش پیدا کرد داداشمم که کلن یهم قیب شد ولی دوسش داشتم رمان قشنگی بود ودر اخر تنکس
۲ ماه پیشالیس
۱۸ ساله 10بدک نی
۶ ماه پیشOmoli
۱۷ ساله 00رمان بدی نبود ولی به گفته بعضیا ابکی بود و روند داستان تکراری اما دست نویسنده دردنکنه
۳ ماه پیشLeila
00خوب بود
۳ ماه پیشسارا
۲۰ ساله 00دوستش داشتم رمان قشنگیه
۵ ماه پیشرامنن
۲۱ ساله 00دوستش نداشتم خیلی ابکی بود
۵ ماه پیشRomina
۰۰ ساله 50رمان جالبی بود، ولی روند داستانش تکراری بود، قلم نویسنده بدک نبود، به نظرم ارزش خوندن رو نداره چون نمیتونه خوب خواننده رو راضی کنه.
۵ ماه پیشمحیا
۱۴ ساله 00خوب بود
۶ ماه پیش
عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتلهای مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش میریخت اما مجید عشق ممنوعهی من بود! مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو همشان خانوادهاش نمیدونست و برادرم با وسط گذاشتن جونش رضایتش را بدست آورد. اما چه اتفاقی میافته اگه شکوه بفهمه پسرش مجید هم در تمام مدت دلباختهی من بوده و درصدد فرصت مناسب برای ابراز علاقهاش به من؟...
راه های دانلود اپلیکیشن
ژانر ها بیش از 35 ژانر مختلف
اسفند
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
بهمن
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
دی
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آذر
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آبان
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آیسان
۱۶ ساله 00رمان خوب بود ولی جذب کنده نبود ولی من این رمان رادوست داشتم واز نویسنده ممنونم