اسوه نجابت به قلم چیکسای
در اولین قسمت رمان خواندیم که امین، سوپر استار سینما، با پیدا کردن دفترچه خاطرات مریم و پی بردن به راز سر به مهر او متحول میشود و برای کمک گرفتن و حلال طلبی از مریم، نزد حاج آقا نیکو سرشت می رود. مریم بر خلاف میل قلبی و به خاطر باز یافتن آبروی از دست رفته اش با توصیه حاج آقا نیکو سرشت به عقد امین در می آید. امینی که عاشق مریم است و میداند هنوز از طرف مریم بخشیده نشده است.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۲۱ دقیقه
تو دلم میگم:
- وای وای! مریم! بهترین و زیباترین هدیه ی عید بود که تو این شب به من دادی!
بی اختیار میشم و به خودم اجازه میدم که به روش خودم ازش تشکر کنم!
دستمواز روی دنده برمیدارم و روی دستش که چادرو ول کرده و روی زانوش گذاشته میذارم! فشار کمی میدم و آهسته میگم:
- ممنونم مریمم!
احساس میکنم که دست مریم زیر دستم لرزش خفیفی میکنه. تو دلم میگم:
- کم کم به اینها عادت میکنی! حداقل خوب بلدم دل خانمها رو بدست بیارم. فقط خدا کنه که تو از اون لجبازهاش نباشی!
صدای آیلین بلند میشه:
- مامانی!
مریم روشو به عقب برمیگردونه:
- بله دخترم
- یعنی راستکی، ما امشب میریم خونه ی آقای شاهکار؟
- بله عزیزم
آیلین با صدای شل و وارفته ای میگه:
- خو! منکه لباس خواب ندارم. با همین شلوار لی بخوابم؟
- آیلیییییییییین!!!
- خو! راست میگم!
نگاهی از توی آینه میندازم و آیلین چشمهای آسمونی رنگشو به من میدوزه:
- به خدا!
تو دلم میگم:
- قربون اون به خدا رفتنت بشم، جیگر بابا!
رو به مریم میکنم:
- بچه راست میگه! خودت هم نیاز به لباس داری! الان میریم فروشگاه واسه هردوتاتون لباس میگیرم
مریم مکثی میکنه:
- نیاز نیست به فروشگاه بریم. اگه زحمتی نیست یک سر تا خونه ی من بریم تا وسایلمونو برداریم
- حتما! حتما! چرا زودتر نگفتی؟ فقط آدرس خونه رو بده تا بریم
- پونک.....
بعد از یکساعت گیر کردن تو ترافیک تهران به خونه ی مریم می رسیم.
از ماشین که پیاده میشیم مریم با دستش منو به یک آپارتمان سه طبقه ی قدیمی راهنمایی میکنه! اینجا خیلی با برجی که من میشینم فرق میکنه! ساختمون نشون میده که حداقل 20 سال ساخته!
وارد ساختمون میشیم.
مریم با صدای زیری میگه:
- طبقه سومه. ببخشید که آسانسور نداره!
- خواهش میکنم. شما جلوتر برید
رو به آیلین میکنم:
- بیا عزیزم بغلم. خسته میشی تا بالا بری.
- ولی من همیشه خودم بالا میرم. اونروزها که شما نبودید منو بغل کنید! حالا دیدید چرا از اینجا بدم میاد؟ تازه خونمونم خیلی کوچیکه. اتاق منو و مامانم یکیه!
نگاهی به مریم میندازم. مریم با سرعت از پله ها بالا میره و منم دست آیلینو میگیرم و باهم به آهستگی به سمت آپارتمان مریم راه میفتیم.
مریم جلوتر از ما وارد آپارتمان شده و در نیمه بازه.
با آیلین وارد خونه میشم. یک آپارتمان کوچک که به زحمت 70 متر میشه. وسایل چفت در چفت چیده شده! و مبلها توهم، توهم!
یک نگاه اجمالی به خونه میندازم. مریم چادرشو رو مبل انداخته. صدای تق و توقش از آشپزخونه میاد. سرمو میچرخونم. در حال آماده کردن شربت آلبالوست.
- نمیخواد زحمت بکشی! وسایل خودت و آیلینو جمع کن تا زودتر بریم.
- هوا گرمه.هممون تشنه شدیم
روی مبل میشینم و چادر مریمو بر میدارم و دوردستم می پیچم. به سمت بینیم میبرم. و نفس عمیقی میکشم و دومرتبه روی مبل میذارم.
آیلین به اتاقش رفته. بعد از مدت کوتاهی مریم با یک سینی که سه تا لیوان شربت داره به هال میاد. دو مرتبه چشم میگردونم و به وسایلی که به زور کنار هم جا شدن نگاه میکنم.
- این خونه رو هم با بدبختی پیدا کردم! کی الان خونه رهن میده؟ همه دنبال پول نقدن! صاحبخونه نصف اجاره رو رهن قبول کرد بقیه شو ماهانه اجاره میدم. با یک حقوق بخور نمیر کارمندی که نمیشه هم از پس خرج خونه و خورده فرمایشهای آیلین بر بیای و هم اجاره خونه بدی!
آپارتمان قبلی مال یکی از دوستهای حاجاقا بود که چند سالیه خارج رفته. نیاز مالی نداشت. به حرمت حاجاقا اونجا رو رهن کامل داده بود. پول رهن هم نصفش مال حاجاقا بود.
سینی رو روی میز میذاره و به سمت اتاق میره تا لباسهاشونو برداره! آیلین در حالیکه یک بلوز شلوار سبز روشن عروسکی پوشیده با چند تا عروسک در بغل بیرون میاد:
- من که آماده ام. مامانی بقیه لباسامو تو ساک بذار.
من و مریم از دیدن قیافه با مزه و عروسکهایی که بغل گرفته خندمون میگیره
آیلین سرشو پایین میندازه :
- مگه چی شده بهم میخندید؟
به سمتش میرم و بغلش میکنم:
- چیزی نیست عزیزم. خیلی ماه شدی بریم تا باهم لباساتو برداریم
مریم رو به من میکنه:
- خودم جمع میکنم
من و آیلین به سمت مبل میریم و مشغول نوشیدن شربت میشیم
لیوان شربت مریمو به آیلین میدم و میگم ببر واسه مامان مریم
بعد از بیست دقیقه مریم با یک چمدون بزرگ بیرون میاد. لیوان خالی از شربتو روی میز میذاره:
فاطمه هاشمی
۴۰ ساله 10ارزش خوندن داره خوبه
۶ ماه پیشالهه
00خیای خیلی قشنگ وعالی .بسیاراز خوندنش لذت بردم .واقعا از ته دل از خوندن این رمان جذاب خوشحالم
۶ ماه پیشفاطی
۴۰ ساله 11جالب نبود خیلی اغراقه که امین مردخوبیه
۶ ماه پیشعلی
20عالی بود نویسنده محترم.
۸ ماه پیشHasti
۳۲ ساله 20خیلی عالی بود
۱۰ ماه پیشملینا
20عالی بود بنظرم ارزش یکبار خوندن حتما داره👍👍👍👌
۱۱ ماه پیشهانیه
۲۶ ساله 32باورم نمیشه کل داستان درباره این بود که مریم کی حاضر میشه با شوههزش رابطه برقرار کنه 🤦
۱ سال پیشالهه
10رمان قشنگی بود از خوندنش لذت بردم ولی واقعا طبع امین خیلی گرم بود.
۱ سال پیشالهام
۳۰ ساله 20رمان زیبا و قشنگی بود هم جلد اولش و هم جلد دومش ممنون از نویسنده عزیز
۱ سال پیشمهلا
40جلد اولش پرواز را به خاطر بسپار
۱ سال پیش...
10جلد اولش رو باید از کجا پیدا کنیم؟؟؟؟😞
۱ سال پیشآیناز
20عالی عالی من عاشق این رمان و شخصیت هاش شدم😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
۱ سال پیشهنگامه
۲۰ ساله 10عالیه خیلی خوب نوشته شده هم جلد اولش هم این جلدش ممنون از نویسنده عزیزم ب خاطر رمان زیباش
۱ سال پیشحورا
30وای فقط نههههههه گفتای امین سر اینکه آیلین میومد وسطشون میخوابید
۱ سال پیش
جدیدترین رمان ها
داستان مانکن نابودگر پس از پنج سال ادامه یافته و در پس پردهای از حقایق وجود شاهین ارجمند، نابودگری درحال انهدام است. وند و ریشه ویرانی هماکنون محو گشته و سیاهی گلبرگ درخشان نابودگر را نمیتوان دید. خسوف گل نابودگر به اختتام خود رسیده و زیبایی گلبرگهای روشن او با قدرت نمایان شده. باید دید سرانجام، کدامین شکاف از ابلق گل نابودگر غالب خواهد گشت؟ درخشش و ستردگی گلبرگ گل؟ و یا نقاب شبگون و تاریک نابودگر بر او؟
راه های دانلود اپلیکیشن
ژانر ها بیش از 35 ژانر مختلف
اسفند
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
بهمن
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
دی
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آذر
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آبان
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
ندا
۲۵ ساله 00متفاوت بود خسته شدیم از رمانای تکراری