آخرین تکشاخ ایرانی (جلد دوم) به قلم یاسمین فرح زاد
بعد مدتی برادر روسلا از کانادا برمیگرده درحالی که زخمی شده و بهترین دوستشو از دست داده… اما درباره اتفاق مرموزی که برای خودش و مهدی اونجا افتاده چیزی به خواهرش نمیگه… بعد از چند روز که اوضاع خوب بوده کسی به اسم بزرگمهر اونارو تهدید میکنه که امیرحسین چیزیو داره که متعلق به اونه اونا فرار میکنن اما…
پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۴۹ دقیقه
خنده ای کردم و گفتم :نه چیزی نشده به خاطر دیرخوابیدنه
_باشه نگو...
به حالت قهر رفت سمت در اتاق که یهو یاد یک چیزی افتادم ..بابای فاطمه بنگاه دار بود
+فاطمه یه لحظه صبر کن
_هوم چیه
+میگم ..تو بابات بنگاهداره دیگه نه؟
_اره چه طور
+میشه یه زحمت برام بکشی؟
دست به سینه نگاهم کرد:تو جون بخواه
+میشه ازش بخوای یک خونه یه خوابه برام پیدا کنه؟زیاد بزرگ نباشه پولم کمه
چشاش گرد شد:برای خودت میخوای؟ +چشاتو جمع کن اره برای خودم میخوام
_باشه من میگم بهش خبرشو امشب میدم بهت
بالبخند گفتم:دست درد نکنه
سری تکون داد و رفت بیرون
فاطمه اهل فضولی نبود این اخلاقشو خیلی دوست داشتم هرکس دیگه ای بود الان تا ته جریان رو درنمیاورد ول کن نبود
...........
خیلی خسته شدم
تو راه برگشت بازم به یکی دوتا بنگاهی سر زدم حالا شاید باباش نتونه چیزی پیدا کنه
نزدیکیای خونه بودم که بابا بهم زنگ زد و گفت خونه عمه دعوتیم و خودشم خونه عمه است
دوست نداشتم برم اما مجبور بودم
چون نزدیک خونه بودم اول رفتم خونه دیر بود اگر میخواستم برم حموم دوش بگیرم برای همین سریع لباس عوض کردم و عطر زدم امدم بیرون
خونه عمه خیلی دور نبود بعد از اینکه ارمان تو انجمن مشغول به کارشد عمه فرخند ام از شمال امد تهران
جلوی خونه ترمز کردم همزمان که پیاده شدم یه ماشین دیگم جلوم پارک کرد
با دیدن ارمان استرس گرفتم
ارمان با دیدنم امد سمتم و با خوشرویی احوال پرسی کرد
_دلم برات تنگ شده بود دختر دایی عزیزم مشتاق دیدار... یه وقت سر به ما نزنیا
این نمیدونه مادرش سایه منو باتیر میزنه +همچنین...خیلی کار داشتم شرمنده
_بله درجریانم که مشغول به کار شدی ...شرکته خوب هست حالا؟
همون طور که اروم اروم سمت در میرفتیم گفتم:خداروشکر خوبه
با ورودمون فکم چسبید به زمین چقدر مهمونا زیاد بودن
فکر کردم شام خانوادگیه
ارمان با یه ببخشید رفت قاطی مهمونا با دیدن بابا رفتم کنارش نشستم
+سلام بابا ...چقدر شلوغه فکر کردم فقط خودمونیم
_ سلام عزیزم...فرخندس دیگه فامیل های دورمون دعوت کرده
11
عمه همراه یه خانم دیگه امدن سمت ما به احترامشون بلند شدم که کنارمون نشستن
عمه با اخم اشکاری بهم نگاه کرد
_ملیحه جون داداشمو که میشناسی بهزاد هستن
اون خانومه ابراز خوشبختی کرد و بعد رو کرد سمت من
_ماشالله ...شمام دخترشی؟
امدم حرفی بزنم که عمه سریع گفت:نه بهزاد فقط یدونه دختر داره ایشون دختر یکی از دوستانم هستن
بگم ناراحت نشدم دروغ گفتم بابا باعصبانیت داشت به عمه نگاه میکرد
اون خانوم به گرمی دستمو فشرد:خوشبختم عزیزم
+همچنین
عمه که با دیدن قیافه بابا فهمید اوضاع خرابه با اون خانومه خواست بره که بابا بهش اشاره کرد:فرخنده باید باهم حرف بزنیم
_اخه داداش الان مهمونا...
حرفشو قطع کرد
_گفتم باید حرف بزنیم
چنان باعصبانیت گفت که ترسیدم از جام بلند شدم که بابا دست عمه رو گرفت رفتن سمت اتاقی ،ارمان که انگار دیده بود چیشده سریع خودشو بهم رسوند
ارمان:روسلا چیشده...
+هیچی...
الان وقت توضیح دادن بود اخه، از کنارش رد شدم و دویدم سمت اتاقی که بابا رفت
به جلوی در که رسیدم صدای داد و بیداد بابا بلند شد
بابا:به چه حقی او چرندیات گفتی ...خجالت بکش
عمه حرفشو قطع کرد:توقع نداری که ابرومو تو کل فامیل ببرم؟اصلا کی گفته این دختره باید تو مراسم های ما شرکت کنه دلم نمیخواد کسی دربارش بدونه
_خوب که چی؟اون دخترمه
دیگه تحمل نکردم درو باز کردم و رفتم سمت بابا:بابا تروخدا بسته
Zahra
۱۷ ساله 00عالی
۴ هفته پیشفاطمه
۳۳ ساله 00بسیار عالیه پیشنهاد میکنم بخونید ممنون نویسنده جون بابت رمان زیباتون 🌟🌟🌟🌟🌟
۳ ماه پیشزینب
۱۴ ساله 00این یه رمان مجموعه ای که به این ترتیب آخرین تک شاخ ایرانی ترس از مه_ ماه من_یسنا و امیر_برادررضاوآلفای خون آشام ها ماهت میشم_یاسمن وآرشام_دوست امیر سیاه سرکش_آنلاین در باغ استور پارت گذاری میشه
۷ ماه پیشMelodi
00میشه بگی ایم باغ استور دقیقا کجاس ایدیشو بدی دقیق من خیلی دنیال این رمان گشتم ولی پیدا نکردم ادامش
۵ ماه پیشFatemeh M
00یک نرم افزاره دانلوش کنید اونجامیتونید رمان سیاه سرکش روپییدا کنید
۴ ماه پیشمبی
۱۵ ساله 00رمان عالیععع عاشقش شدم دلم اصن ب تموم شدن رمان راضی نبود 🥲🥺
۴ ماه پیشکرشمه
00بینهایت عالیه
۶ ماه پیشدی دی
00رمان خوبی خوب لطفا بقیه رمان های این نویسنده روهم قرار لدید مثل رمان ماه من
۷ ماه پیشZakeiy
۱۹ ساله 01زیاد هیجانی نبود بیشتر عاشقانه بود
۹ ماه پیشادلی
01جلد سومش تو روبیکا اومده بود حالا نمیدونم خود نویسنده نوشته یایکی اصکی رفته ولی خیلی مزخرف بود یکمیشو خوندم بعد ول کردم توی اون امیر و رضا به خطر میوفتن رمان پلیسی میشه و معشوقه روسلا پیدا میشه... کل
۱۱ ماه پیشزینب
۱۴ ساله 10اوکی این جلد سوم و چهارم رمان در باغ استور پارت گذاری میشه خیلیم قشنگه و فوق العاده است
۹ ماه پیشمیترا
۳۰ ساله 00عالللی بود،من خیلی دوست داشتم
۱۰ ماه پیشSahar
30دهن اون ذهنت سرویس دختر😂 چه تخیلی چه قلمی واقعا احسنت میگم مثل فیلمنامه بود قدر خودتو بدون خیلی مشتی بود
۱۱ ماه پیشفرح
00سلام ممنون از نویسنده عزیز رمان عالی بود فقط فصل دومش طولانی بود ولی قشنگ بود به نظرم دیگع فصل سومشو ننویسید چون اونجوری به نظرم خیلی دیگه لوس میشه تو اوج تموم بشه بهتره.مرسی نویسنده عزیز
۱۱ ماه پیشزهرا
۱۷ ساله 00لطفا اسم جلد اول رو بگین ممنون
۱ سال پیشفاطمه
۳۲ ساله 00آخرین تک شاخ ایرانی هستش
۱ سال پیشآرتمیس
00عالی بود
۱ سال پیشShyda
۲۰ ساله 20عااااالیه عاااااالی.کیف کردم با خوندنش.از خوندنش سیر نمیشدم.همه چیش عالی بود.داستانش.نوشتارش.خلاصه ک خسته نباشی.من ی رمان خون دو آتیشه ام.رمانت فوق العاده بوووووووداااا...موفق باشی عزیزم🤩🤩🤩🤩🤩
۱ سال پیش
بیبی
۱۷ ساله 00خیلی قشنگه حتما بخونید ارزش امتحان کردن رو داره