دختری به نام ماهور نیکو در خانواده کاملا سنتی زندگی می کند ومحصل است، در بین ناخواسته پسری به اسم پندار که مکانیک و زندگی اش معمولی می گذرد سر راهش قرار می گیرد وبنا به درون کینه پندار، پندار صادقی به خواستگاری ماهور می رود... ولی ماهور علاقه ای به او ندارد و نمی داند پندار بخاطر یک کینه می خواهد ماهور را هرطوری شده بدست بیاورد حتی مجبور می شود پا روی خط قرمزهایش بگذارد و...


24
57,493 تعداد بازدید
35 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۸ ساعت و ۳۶ دقیقه


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • حدیثه,

    00

    یه جاهاییش ایراد داشت اما در کل بد نبود

    ۳ ماه پیش
  • مارال

    00

    عالیییییی حتما بخونید

    ۶ ماه پیش
  • فاطنه

    ۲۶ ساله 00

    سلام رمان خوبی بود ولی یه جاهایی را نفهمیدم قلم نویسندش یکم ضعیف بود به هر حال بازم ممنون

    ۷ ماه پیش
  • گلچین

    00

    اگه من جای ماهور بودم پندار و دار میزدم چون واقعا بیشعور ن این جور مردا

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه

    ۳۲ ساله 00

    سلام دوستش داشتم ولی یه ایرادی که داشت وخیلیم بدبود این بود که شوهر داشت ولی چشمش دنبال یکی دیگه بود واین خیلی بد بود

    ۸ ماه پیش
  • لیدا

    ۴۳ ساله 10

    اصل داستان خوب بود ولی کم کسر داشت مثلا چس ابی یدفعه مشکی میشه پسر سه ساله یدفعه مدرسه میره یا اول میگه جلو خانوادش وای میسته بعد با اجبار عروسی کرده ولی بازم قشنگ بود ممنون

    ۱۱ ماه پیش
  • ماه راز

    61

    چرا امروز فقط یدونه رمان ارسال کردید

    ۳ سال پیش
  • رز سیاه

    00

    ممنون از نویسنده رمان خوبی بود🙏🙏🙏 خسته نباشید

    ۱ سال پیش
  • سیما

    10

    موضوع رمان خوب بود. ولی قلمش خوب نبود.

    ۱ سال پیش
  • نفس

    00

    سلام رمان بی نظیری بود ممنونم بابت قرار دادن این رمان زیبا

    ۲ سال پیش
  • نرگس

    ۴۸ ساله 00

    رمان خوبی بود ولی بعضی جاهاش یک چیزی میگفت ولی بعد عوض میکرد درکل رمان خوبی بود ممنون ازنویسنده عزیز

    ۲ سال پیش
  • یاسمن

    ۱۸ ساله 00

    خوب بود، ماهور یه زن خود ساخته و قانع بود عاشق شخصیت ماهورم، مرسی از نویسنده 🌹💜🙏🏻

    ۲ سال پیش
  • نازنین

    02

    ممنون از نویسنده

    ۲ سال پیش
  • Za

    40

    هیچیش با هم نمی خونه اول میگه پسر بچه ۳ سالشه بعد میگه می رفت مدرسه یا اول میگه چشمای دختره ابیه بعد میگه مشکیه من که گیج شدم انگار نویسنده تو هر جای داستان به دلخواه و طوری که به رمان بیاد نوشته

    ۳ سال پیش
  • Za

    62

    اول رمان میگه به خاطر پسره جلوی خانواده اش وایستاده بعد میگه به خاطر ابروش به زور ازدواج کرده یعنی چی؟؟ ولی از اون گذشته رمان جذاب و خوبی بود

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.