هدف سخت

فریدون تهرانی دانشمندی هسته‌ای است که عضو تیم هسته‌ای سازمان انرژی اتمی تهران می‌باشد. داستان از جایی آغاز می شود که در یک تصادف ساختگی توسط باند ترور دانشمندان هسته‌ای، فریدون به همراه دخترش گرفتار دشمنان می‌شوند. تانیا دختر فریدون بی اطلاع از همه چیز، ناخواسته وارد ماجرایی می شود که زندگی‌اش را دستخوش ماجراها و مشکلات بسیاری می کند و در اینجاست که هدف سخت زاده می شود...

اسیر در مرداب

به قلم عاطفه نقدی

افسون و فرهاد، عموزاده‌هایی که دست تقدیر اون‌ها رو از هم دور انداخته. افسون، فروخته شده به یه باند خلافکار و فرهاد، یه پلیس همه فن حریف... اون‌ها بدون اینکه بدونن، ناخواسته روبه‌روی هم قرار گرفتن؛ اما یه اتفاق باعث می‌شه همه‌چیز تغییر کنه. چه اتفاقی اون‌ها رو سر راه هم قرار می‌ده؟ بالاخره فرهاد می‌فهمه که افسون دخترعموشه یا نه؟ واکنش افسون به این موضوع چی می‌تونه باشه؟

مفتخرم به آشنایی ات

به قلم پرواز

شخصیت پسر:شایان شمس(صاحبِ جوانِ اولین فرودگاه خصوصی ایران)بیست و هفت ساله شخصیت دختر:رویا مجد(تو محله بهش میگن رورو جیب‌بُر یه سریا هم بخاطر اخلاق بدی که داره بهش میگن رورو روانی)بیست و پنج ساله یه پسر خلبان که با یه ازدواج از پیش تعیین شده تو شرایط سختی قرار میگیره و با خیانت نامزدش از محل زندگیش دور میشه و دور از ویلای خودش، تو پایینشهر یه زندگی برای خودش میسازه که با یه دختر پایینشهری اشنا میشه و... یه کلیشه پر از عشق...داستانی که قرار بود فقط یه نقشه باشه...ولی مگه دستا چقدر میتونن همو لمس کنن و عادت نکنن؟چشما چقدر میتونن ببینن و عاشق نشن؟شایان دل میبنده به چشمای مظلوم دختری بی‌ریا و رویا قلب میده به گرمای آغوش مردی محکم و حامی...

تبار عشق و نفرت

این رمان درباره دختریه به نام شهرزاد دختری از تبار خوشی و آزادی ..کسی که در خوشی غرق شده ..کسی که مزه غم براش نا آشناست .. و ناگهان موجی از غم و سوال توی زندگیش سرازیر میشه و بین یه دو راهی سخت گیر میکنی بین دو پسر دو پسر از تبار خشم و نفرت ..!

شرط نابودی

می‌خواهم از کسانی بگویم که گناهکار یا بی‌گناه فرقی نمی‌کند همگی به درد کشیدن و سرانجام به مرگ محکوم هستند! زخم می‌زنند و زخمی می‌شوند قربانی می‌کنند و خود قربانی می‌شوند! شاید عشق بتواند درمانی برای جسم نه بلکه روح بیمارشان شود‌ اما نباید عاشق شوند! عشق برای‌ آنان یک اشتباه است، شاید آخرین اشتباه! اینجا برای عشق باید تقاص داد حتی به قیمت جان... . اینجا هر که برای رسیدن به هدف‌های خود، باید شلیک روح دیگری شود! کلماتی چون وحشت، مصیبت و جنایت طنین انداز گوشت می‌شود و برق از سر هر کسی می‌رباید انسان‌هایی که برای زنده ماندن دست و پا می‌زنند میان آتشی که زبانه‌هایش نه تنها جسم بلکه روح‌ و دنیایشان را هم خواهد ‌سوزاند... . با این حال، در حال تقلا برای پیروزی هستند. چیزی که در انتظارشان هست، مقصدی تاریک و راهی پر از ریسک و نابودی... .

قانون

به قلم سوگل کشانی

تهمینه خرم ملقب به لیلی(Lily)، دختری ۲۷ساله است که پنج سال پیش به دلایلی از خانه فرار کرده و با دوست پسرش زندگی میکند. پنج سال را در عشق و شور و خنده ،به دور از گذشته‌ی دردناک و بی خبر از آینده‌ی خود طی میکند. و اما همه خوشی ها با به قتل رسیدن دوست‌پسرِ او، به دست خودش تمام میشود... صفحه‌ی روزگار دوباره میچرخد.دستبند به دستانِ خونین او زده میشود.شبحی همانند اسمش روی زندگی او سایه می انداز... و پلیس...برای دستگیری باندِ موادمخدر، لیلی را دستگیر میکند... سوال اینجاست...شبح کیست؟و چرا لیلی دوست پسرش را کشته است؟اصلا آیا لیلی او را کشته است؟

قوانین سرد

این داستان پیرامون سرگردی جوان شکل می‌گیره که برای به سرانجام رسوندن یه پرونده‌ی امنیتی، پاش به خونه‌ی یه دختر زیبا و مرموز باز میشه.

پرونده ی ناتمام

به قلم الهه محمدی

گرشا شجاعی پلیس جوانی‌ست که پرونده‌ای به او محول می‌شود. برای بررسی پرونده به راهی می‌زند که از کار تعلیقش می‌کنند. برای کمک به همکارش که پرونده را به او می‌سپارند، با دختر جوانی به نام دلوین که منشی شرکت مربوط به پرونده است، وارد رابطه می‌شود که بتواند از او اطلاعات بگیرد. دلوین رفته‌رفته به گرشا علاقه‌مند می‌شود و برخلاف تعهدی که میانشان گذاشته شده، خودش را به او نزدیک می‌کند. گرشا دوست ندارد درگیر روابط عاطفی شود. او خودش را متعهد زندگی شخصی و همسرش الیسا می‌داند. با الیسا ۱۰ سال پیش ازدواج کرده و همسرش به خاطر علاقه به رشته‌ی کینگ‌بوکسینگ که در ایران ممنوعه است، از حدود ۵ سال پیش در آمریکا اقامت دارد‌ و به خاطر این مهاجرت بگومگوهایی بینشان وجود دارد. با ورود این پرونده، زندگی گرشا به سمت و سویی غیر کشیده می‌شود...

فاضلاب شیرین

شاید من نتونم خودم رو به اون بالا برسونم، اما قطعا اونا رو تا فاضلاب پایین می‌کشونم! میگن خوشبختی یه چیز ارثی نیست و باید دنبالش بگردی، اما تو زندگی ما که شبیه فاضلاب بود، هر چقدرم که می‌گشتی چیزی جز گوه پیدا نمی‌کردی؛ حالا فرقی هم نداشت اون گوه شیرین می‌بود یا تلخ... در هر صورت همیشه باید ازش فرار می‌کردی. منم همین کار رو کردم و از اون زندگی گند و کثافتی که داشتم در رفتم، بی‌خبر از اینکه برای یه موش، هیچ جایی اون بالا نیست و ته ته‌اش یا باید طعمه گربه‌ها بشه، یا باید برگرده تو فاضلاب خودش و... یا شایدم باید شکارچی گربه‌ها بشه و زندگی‌شون رو مثل شیرینی فاضلاب خودش به گوه بکشه!

آخرین گلوله

همه‌ی ما در دوراهی زندگی قرار گرفته‌ایم گاهی هم بیشتر از یک دوراهی بوده است شاید سه‌راه یا شاید هم چهارراه اما این بزرگ‌ترین دوراهی زندگی من بود زمانی که فقط یک گلوله مانده بود و باید انتخاب می‌کردم. انتخاب می‌کردم که جان چه کسی را نجات بدهم جان کسی‌که قلب مرده‌ام را زنده کرد؟ یا جان کسی‌که پس از سال‌ها آمد تا مرا از بند نجات دهد و به بال‌هایم شهامت پرواز بدهد؟ شاید هم آن گلوله را باید صرف خود می‌کردم! سرگرد بردیا محمدی پس از ماه ها تلاش برای دستگیری امیرسام دلاوری با شکستی بزرگ مواجه می‌شود اما این باخت قرار نیست تنها امتحان وی باشد! امیرسام که عضوی از مافیا بزرگ کشور است برای جبران خسارت های وارد شده تصمیم به ربودن بهار ،خواهر بردیا می‌گیرد. سرگرد جوان ما برای نجات خواهر اش با این باند مواجه می‌شود و این رویداد سبب آشکار شدن راز‌ی بزرگ می‌شود! رازی که زندگی همه را دگرگون می‌کند.



حسرت با هم بودن لحظاتی پیش

عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتل‌های مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش می‌ریخت اما مجید عشق ممنوعه‌ی من بود! مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو هم‌شان خانواده‌اش نمی‌دونست و برادرم با وسط گذاشتن جونش رضایتش را بدست آورد. اما چه اتفاقی می‌افته اگه شکوه بفهمه پسرش مجید هم در تمام مدت دلباخته‌ی من بوده و درصدد فرصت مناسب برای ابراز علاقه‌اش به من؟...

راه های دانلود اپلیکیشن

ژانر ها بیش از 35 ژانر مختلف

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید