پارت دویست و نهم

زمان ارسال : ۱۰۷۳ روز پیش

سینی گوشت را گذاشتم روی میز.

دستم را به تکیه گاه صندلی زدم و خیلی بی مقدمه گفتم :

چرا هروقت بهت می گم آبجی یهو از این رو به اون رو می شی؟

سرش را بلند کرد. ولی به طرفم برنگشت.

می توانستم حالت چهره اش را تصور کنم

حتما چشما ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید